- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
2 راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
3 سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ نتواند که کند دعوی همبالایی
4 در سراپای وجودت هنری نیست که نیست عیبت آن است که بر بنده نمیبخشایی
5 به خدا بر تو که خون من بیچاره مریز که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی
6 بی رخت چشم ندارم که جهانی بینم به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی
7 نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مال همه اسباب مهیاست تو در میبایی
8 بر من از دست تو چندان که جفا میآید خوشتر و خوبتر اندر نظرم میآیی
9 دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
10 ور به خواری ز در خویش برانی ما را همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی
11 من از این در به جفا روی نخواهم پیچید گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی
12 چه کند داعی دولت که قبولش نکنند ما حریصیم به خدمت تو نمیفرمایی
13 سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد به چنین زیور معنی که تو میآرایی
14 باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد لطف این باد ندارد که تو میپیمایی