عاقبت از از جلال الدین محمد مولوی غزل 2904

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

عاقبت از عاشقان بگریختی

1 عاقبت از عاشقان بگریختی وز مصاف ای پهلوان بگریختی

2 سوی شیران حمله بردی همچو شیر همچو روبه از میان بگریختی

3 قصد بام آسمان می‌داشتی از میان نردبان بگریختی

4 تو چگونه دارویی هر درد را کز صداع این و آن بگریختی

5 پس روی انبیا چون می‌کنی چون ز تهدید خسان بگریختی

6 مرده رنگی و نداری زندگی مرده باشی چون ز جان بگریختی

7 دستمزد شادمانی صبر توست رو که وقت امتحان بگریختی

8 صبر می‌کن در حصار غم کنون چون ز بانگ پاسبان بگریختی

9 کی ببینی چشم تیرانداز را چون ز تیر خرکمان بگریختی

10 زخم تیغ و تیر چون خواهی کشید چون تو از زخم زبان بگریختی

11 رو خمش کن بی‌نشانی خامشی است پس چرا سوی نشان بگریختی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر