1 به خواب دوش چنان دیدمی که صدر جهان بخواند پیشم و تشریف داد و زر بخشید
2 شدم به نزد معبر بگفتم این معنی جواب داد که این جز به خواب نتوان دید
1 سفر گزیدم وبشکست عهد قربی را مگر به حله ببینم جمال سلمی را
2 بلی چو بشکند از هجر اقربا را دل بسی خطر نبود نیز عهد قربی را
1 گل ز خرگاه چمن روی به صحرا دارد سر می خوردن آن خرگه مینا دارد
2 سبزه چون تازگی افزود به سر سبزی سال گلبن فتح مَلک سرّ ثریا دارد
1 ای سینه روزگار پر جوش از آتش تیغ آبدارت
2 هرچ از لب آرزو برآید ایام نهاده در کنارت