-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمی کنی نظری بیدلان غمگین را همی ک شی به جفا عاشقان مسکین را
2 صبا حکایت زلفت به هر که شهر بگفت دگر مجال مده مردم سخن چین را
3 ای به طرف گلستان نشانده نرگس مست ز شاخ سنبل تر سایه کرده نسرین را
4 بیا که بی تو جهانم به چشم تاریک است مگر به روی تو روشن کنم جهان بین را
5 برفتی و ز فراق تو زندگی تلخ است بیا که بر تو فشانیم جان شیرین را
6 مرا سری ست که بر آستانه ای دارم که سالها که ندیده است روی بالین را
7 تو تیغ می زن و بگذار تا من حیران نظاره همی کنم آن ساعد نگارین را
8 روا مدار که بر باد می رود جان ها به دست باد مده آن دو زلف مشکین را
9 به کفر زلف تو دنیا ز دست داد جلال از آن سبب که به دنیا نمی دهد دین را