نمی کنی نظری بیدلان غمگین را از جلال عضد غزل 8

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

نمی کنی نظری بیدلان غمگین را

1 نمی کنی نظری بیدلان غمگین را همی ک شی به جفا عاشقان مسکین را

2 صبا حکایت زلفت به هر که شهر بگفت دگر مجال مده مردم سخن چین را

3 ای به طرف گلستان نشانده نرگس مست ز شاخ سنبل تر سایه کرده نسرین را

4 بیا که بی تو جهانم به چشم تاریک است مگر به روی تو روشن کنم جهان بین را

5 برفتی و ز فراق تو زندگی تلخ است بیا که بر تو فشانیم جان شیرین را

6 مرا سری ست که بر آستانه ای دارم که سالها که ندیده است روی بالین را

7 تو تیغ می زن و بگذار تا من حیران نظاره همی کنم آن ساعد نگارین را

8 روا مدار که بر باد می رود جان ها به دست باد مده آن دو زلف مشکین را

9 به کفر زلف تو دنیا ز دست داد جلال از آن سبب که به دنیا نمی دهد دین را

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر