1 با هیچ دوست دست به پیمان نمیدهی کار شکستگان را سامان نمیدهی
2 آنجا که زخم کردی مرهم نمیکنی آنجا که درد دادی درمان نمیدهی
3 همچون فلک که بر سر خوان قبول ورد آن را همی که تره دهی نان نمیدهی
4 آسان همی بری ز حریفان خویش دل چون قرعه بر تو افتد آسان نمیدهی
5 ارزان ستانی آنچه دهم در بهای بوس پس بوسه از چه معنی ارزان نمیدهی
6 مژگانت را به کشتن من رخصه دادهای لب را به زنده کردن فرمان نمیدهی
7 خاقانی گدای به وصل تو کی رسد کز کبریا سلام به سلطان نمیدهی
دیدگاهها **