-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمیدانم
2 در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمیدانم
3 به خرمنگاه گردونی که راه کهکشان دارد چو ترکان گرد تو اختر چه خرگاهی نمیدانم
4 ز رویت جان ما گلشن بنفشه و نرگس و سوسن ز ماهت ماه ما روشن چه همراهی نمیدانم
5 زهی دریای بیساحل پر از ماهی درون دل چنین دریا ندیدستم چنین ماهی نمیدانم
6 شهی خلق افسانه محقر همچو شه دانه بجز آن شاه باقی را شهنشاهی نمیدانم
7 زهی خورشید بیپایان که ذراتت سخن گویان تو نور ذات اللهی تو اللهی نمیدانم
8 هزاران جان یعقوبی همیسوزد از این خوبی چرا ای یوسف خوبان در این چاهی نمیدانم
9 خمش کن کز سخن چینی همیشه غرق تلوینی دمی هویی دمیهایی دمی آهی نمیدانم
10 خمش کردم که سرمستم از آن افسون که خوردستم که بیخویشی و مستی را ز آگاهی نمیدانم