به دل غمی چو نداری، به سینه از قدسی مشهدی غزل 426

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

به دل غمی چو نداری، به سینه داغ منه

1 به دل غمی چو نداری، به سینه داغ منه ترا که بسته بود در، به ره چراغ منه

2 وصیتم شب رحلت به می‌فروش این بود که جز پیاله به بالین من چراغ منه

3 مرا ز گلشن جان عطر پیرهن برخاست نسیم گو به سرم منت سراغ منه

4 غمم چو تازه نکردی، به راحتم مفریب چو ناخنی نزدی، پنبه‌ام به داغ منه

5 بهار آمد و بلبل به ناله می‌گوید که بی‌پیاله چو نرگس قدم به باغ منه

6 به باده دست مبر، یا همیشه بیخود باش قرابه را بشکن، یا ز کف ایاغ منه

7 به شکر قرب، مزن طعنه دور گردان را چو عندلیب شدی، دست رد به زاغ منه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر