تو را خود یک زمان با ما سر از سعدی شیرازی غزل 207

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی‌باشد

1 تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی‌باشد چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمی‌باشد

2 دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی‌باشد

3 ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری که بر گلبن گل سوری چنین زیبا نمی‌باشد

4 پری رویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی‌باشد

5 چو نتوان ساخت بی رویت بباید ساخت با خویت که ما را از سر کویت سر دروا نمی‌باشد

6 مرو هر سوی و هر جاگه که مسکینان نیند آگه نمی‌بیند کست ناگه که او شیدا نمی‌باشد

7 جهانی در پیت مفتون به جای آب گریان خون عجب می‌دارم از هامون که چون دریا نمی‌باشد

8 همه شب می‌پزم سودا به بوی وعده فردا شب سودای سعدی را مگر فردا نمی‌باشد

9 چرا بر خاک این منزل نگریم تا بگیرد گل ولیکن با تو آهن دل دمم گیرا نمی‌باشد

عکس نوشته
کامنت
comment