1 تا عشق مرا فاش نمی دانستی با من ره پرخاش نمی دانستی
2 در عاشقی خویش مرا شهره شهر دانستی و ای کاش نمی دانستی
1 چه دامست این که هر مرغی که میگردد گرفتارش نمیآید به خاطر پر گشودنهای گلزارش
2 عجب نبود ز خاکش تا قیامت بوی خون آید بیابانی که آب از دیده من میخورد خارش
1 نهانی رازهای دوستداران کی میگوید به دشمن دوست، یاران؟
2 مسلمانان غم تنهاییام کُشت خوش آن یاران خوش آن روزگاران
1 نه همین ز آتش عشقت دل ما می سوزد هر کراهست دلی، سوخته یا می سوزد
2 خاک این بادیه بین کز قدم گرم روان بسکه گرمست درو پای صبا می سوزد