1 همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع همی بدادی تا در ولی نماند فقیر
2 بسا کسا که برهست و فرخشه بر خوانش بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر
3 مبادرت کن و خامش مباش چندینا اگرت بدره رساند همی به بدر منیر
1 ... ...
2 رخسارهٔ او پرده عشاق درید با آن که نهفته دارد اندر پرده
1 مرغ دیدی که بچه زو ببرند؟ چاو چاوان درست چونانست
2 باز چون بر گرفت پرده ز روی کروه دندان و پشت چوگانست
1 سر سرو قدش شد باژگونه دو تا شد پشت او همچون درونه
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار