1 ای قاصد تحقیق ز تسلیم مددگیر هر چند رهت تا سر زانوست بلد گیر
2 فرصت اثر کاغذ آتش زده دارد چشمی به خیال آب ده و عمر ابد گیر
3 پس از توگذشتهست غبار رم فرصت زین مدّ امل آب به غربال و سبد گیر
4 بی مغزی از این بحر فتادهست به ساحل گیرم گهرت آینه پرداخت ز بد گیر
5 خلقی به غبار هوس پوچ نفس سوخت چندی تو هم از وهم پی جان و جسد گیر
6 قدرت به جز اخلاق ز مردان نپسندد گیرایی اگر دست دهد ترک حسد گیر
7 گرتربیت خلق بد و نیک ضروری است چون زر سر بیمغز خران زیر لگد گیر
8 ناموس غنا درگروکسوت فقرست گر آب رخ آینه خواهی به نمد گیر
9 کارت به خود افتاده، چه دنیا و چه عقبا هرگاه قبول خودی اینها همه رد گیر
10 جز ذات احد نیست، چه تشبیه و چه تنزیه خواهی صنم ایجاد کن و خواه صمد گیر
11 بیدل غم آوارگی دیر و حرم چند آن راه که دور از بر خویش است بلد گیر
دیدگاهها **