- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشد از حسرت داغت جگرم تنها خشک لاله را نیز دماغیست درین سودا خشک
2 منت چشمهٔ خضر آینهپردازیتریست دم شمشیرتو یارب نشود با ما خشک
3 برق حسن تو در ابروی اشارت دارد خم موجیکهکند خون دل دریا خشک
4 در تماشاکدهٔ جلوه که چشمش مرساد موج آیینه زند هرکه شود برجا خشک
5 چون حیا آب رخ گوهر ما وقفتریست عرقی چند مبادا شود از سیما خشک
6 زین بضاعت نتوان دیگ فضولی پختن تا رسد نان به تری میشود آب ما خشک
7 وقت آن شدکه ز بی آبی ابر احسان برگ گل روید ازین باغ چو نقش پا خشک
8 بسکه افسردگی افسون تحیر دارد سیل چون جاده فتاده است درین صحرا خشک
9 ترک اسباب لب شکوهٔ نایابی دوخت کرد افشاندن این گرد جراحتها خشک
10 ماند از حیرت رفتار بلاانگیزت ناله در سینهٔ بیدل چو رگ خارا خشک