- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمی گردید کوته رشته معنی، رها کردم حکایت بود بی پایان به خاموش ادا کردم
2 به لذت بود گر لخت جگر گر پاره دل بود نمک رفت از سخن تا به تکلف آشنا کردم
3 درین دکان کاسد صد هنر بی یک سبب هیج است به مس محتاجم اکنون، گرچه مس را کیمیا کردم
4 خدنگ جعبه توفیق امشب در کمانم بود غزالم در نظر بسیار خوب آمد خطا کردم
5 شهادت را عوض، فردوس جانان داد در محشر دیت خود بود خونم را غلط کردم بها کردم
6 شبم خوش بود و چشمم داشت الحق گریه گرمی شکایت بود بر لب، یاد او کردم دعا کردم
7 گره نیکو نمی زیبید آن ابروی زیبا را اگر افسون او، گر سحر بابل بود واکردم
8 به هر کاری که همت می گماری نصرت از حق جو که بر گنجشک دام افکندم و صید هما کردم
9 ز کوی یار چون تو، درهم و آشفته میآمد «نظیری » کسب صد گلزار امروز از صبا کردم