اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای
اوحدی مراغه‌ای

از عشق تو جان نمی‌توان از اوحدی مراغه‌ای غزل 187

غزل 187 ام از 1326 غزلیات

از عشق تو جان نمی‌توان برد

1 از عشق تو جان نمی‌توان برد وز وصل نشان نمی‌توان برد

2 بر خوان رخت ز بیم آن زلف دستی به دهان نمی‌توان برد

3 دارم به لب تو حاجتی، لیک نامش به زبان نمی‌توان برد

4 داری دهنی، که از لطافت ره بر سر آن نمی‌توان برد

5 چون چشم تو پیش عارضت راه بی‌تیر و کمان نمی‌توان برد

6 گر چه کمر تو پیچ پیچست با او به زیان نمی‌توان برد

7 کاری که کمر کند چو زلفت هر سر به میان نمی‌توان برد

8 از غارت چشمت اندرین شهر رختی به دکان نمی‌توان برد

9 بر سینهٔ اوحدی ز عشقت داغیست، که آن نمی‌توان برد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر از عشق تو جان نمی‌توان برد

شاعر شعر از عشق تو جان نمی‌توان برد چه کسی است ؟

شاعر شعر از عشق تو جان نمی‌توان برد اوحدی مراغه‌ای می باشد.

شعر از عشق تو جان نمی‌توان برد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر از عشق تو جان نمی‌توان برد چیست ؟

قالب شعر از عشق تو جان نمی‌توان برد غزل است

مضمون اصلی شعر از عشق تو جان نمی‌توان برد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر