- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می از اندازه فزونش بده ای ساقی بزم تا خراب افتد و ما دست بکاری بزنیم
2 شب اگر دست بگیسوی نگاری بزنیم ره صد قافله دل در شب تاری بزنیم
3 سخت ها سست شود در گه همدستی ما همه همدست اگر دست بکاری بزنیم
4 شیر گیریم و تهمتن تن و مرد افکن و مست همتی تا که در این شرزه شکاری بزنیم
5 ز اول عمر چو اندر زد و خوردیم و دفاع یک صبوحی ز پی دفع خماری بزنیم
6 محتسب تا نرسیده است ز دنبال بیا ساغری با تو بیک گوشه کناری بزنیم
7 حاصل کشته درویش اگر داد بباد هر که بر خرمنش از ناله شراری بزنیم
8 عارفا رشته تحت الحنک واعظ شهر ظلم کردیم گر آنرا بحماری بزنیم!