- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز آمدی، که خونم بر خاک در بریزی توفان موج خیزم زین چشم تر بریزی
2 هر ساعتی به شکلی، هر لحظهای بینگی دوداز دلم برآری، خون از جگر بریزی
3 گر تشنهای به خونم، حاکم تویی،ولیکن در پای خویش ریزش،روزی اگر بریزی
4 مانند آفتابی، کز بس شعاع خوبی چون دیده بر تو دوزم، نور از نظر بریزی
5 در شهر اگر نماند شکر، چه غم؟ که روزی لعل تو گر بخندد، شهری شکر بریزی
6 بالله که برنگیرم سر ز آستانهٔ تو گر خنجرم چو باران بر فرق سر بریزی
7 صد نوبت اوحدی را خون ریختی و گر تو آنی که میشناسم، بار دگر بریزی