-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو چون پیمان عهدت می شکستی چرا با ما نخستین عهد بستی
2 من از تو نگسلم پیوند و الفت اگرچه رشتهٔ جانم گسستی
3 سحرگاهان برون شد مست و مخمور بدستی ساغر و خنجر بدستی
4 هزاران رستخیز و فتنه برخواست بهرجا کان پری یکدم نشستی
5 بده ساقی دگر رطل گرانم که من مستم ز چشم می پرستی
6 بدو گفتم دهی کی کام اسرار بگفتا آن زمان کز خودبرستی