- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بسمل طلب پی خون چکیده رو چون اشک هر قدر روی از خود دویده رو
2 فرصت در این بهار پر افشان وحشت است همچون نگه به هر گل و خاری رسیده رو
3 تا چند هرزه از در هر کوچه تاختن یک قطره خون شو و ز گلوی بریده رو
4 امروزت از امل پی فردا گرفته است ای غافل از غزل به خیال قصیده رو
5 سعی شرار اینهمه فرصت شمار نیست یک پر زدن به همت رنگ پریده رو
6 ای بیخبر ز قامت پیری چه شکوه است عمریست بار میکشی اکنون خمیده رو
7 زبن گرد تهمتتی که نفس نام کردهاند چون صبح دامنی که نداری کشیده رو
8 کورانه چند در پی عصیان قدم زدن شایدکه بازگردی از این راه دیده رو
9 بیوحشتی رهایی ازین باغ مشکل است از بوی گل به خویش فسونها دمیده رو
10 زین خاکدان عروج تو در خورد وحشت است بر نردبان صبح ز دامان چیده رو
11 قاصد پیام ما نفس واپسین ماست گر محرمی ز آینه چیزی شنیده رو
12 بیدل به هر طرف کشدت کاتب قضا مانند خامه یک خط بینیکشیده رو