ای بسمل طلب پی خون چکیده از بیدل دهلوی غزل 2587

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ای بسمل طلب پی خون چکیده رو

1 ای بسمل طلب پی خون چکیده رو چون اشک هر قدر روی از خود دویده رو

2 فرصت در این‌ بهار پر افشان وحشت است همچون نگه به هر گل و خاری رسیده رو

3 تا چند هرزه از در هر کوچه تاختن یک قطره خون شو و ز گلوی بریده رو

4 امروزت از امل پی فردا گرفته است ای غافل از غزل به خیال قصیده رو

5 سعی شرار اینهمه فرصت شمار نیست یک پر زدن به همت رنگ پریده رو

6 ای بیخبر ز قامت پیری چه شکوه است عمری‌ست بار می‌کشی اکنون خمیده رو

7 زبن گرد تهمتتی که نفس نام کرده‌اند چون صبح دامنی که نداری کشیده رو

8 کورانه چند در پی عصیان قدم زدن شایدکه بازگردی از این راه دیده رو

9 بی‌وحشتی رهایی ازین باغ مشکل است از بوی‌ گل به خویش فسونها دمیده رو

10 زین خاکدان عروج تو در خورد وحشت است بر نردبان صبح ز دامان چیده رو

11 قاصد پیام ما نفس واپسین ماست گر محرمی ز آینه چیزی شنیده رو

12 بیدل به هر طرف کشدت کاتب قضا مانند خامه یک خط بینی‌کشیده رو

عکس نوشته
کامنت
comment