ای‌گداز دل نفسی اشک شو به از بیدل دهلوی غزل 326

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ای‌گداز دل نفسی اشک شو به دیده بیا

1 ای‌گداز دل نفسی اشک شو به دیده بیا یار می‌رود ز نظر یک قدم دویده بیا

2 فیض نشئه‌های رسا مفت تست در همه‌جا جام ظرف هوش نه‌ای چون می رسیده بیا

3 نیست دربهار جهان‌فرصت شگفتگی‌ات هم ز مرغزار عدم چون سحر دمیده بیا

4 جز تجرد ازکر و فر چیست انتخاب دگر فرد می‌روی ز نظرگو همه قصیده بیا

5 از سروش عالم‌جان این‌نداست بال‌فشان کای نوای محفل انس از همه رمیده بیا

6 باغ عشق تا هوست‌نیست جزهمین قفست یک دو روز از نفست مهلت است دیده بیا

7 تا نرفته‌ام ز نظر شام من رسان به سحر شمع انتظار توام صبح نادمیده بیا

8 شمع بزمگاه ادب تا نچیند ازتو تعب همعنان ضبط نفس لختی آرمیده بیا

9 سقف‌کلبهٔ فقرا نیست سیرگاه هوا سربه سنگ تا نخورده اندکی خمیده بیا

10 بی‌ادب نبردکسی ره به بارگاه وفا با قدم به خاک شکن یا عنان‌کشیده بیا

11 تیغ غیرت ز همه‌سو بر غرورکرده غلو عافیت اگر طلبی با سر بریده بیا

12 اززیان وسودنفس‌وحشت است‌حاصل‌وبس جنس این دکان هوس دامن است چیده بیا

13 بیدل از جهان سخن بر فنون و هم متن رو از آن سوی تو و من حرف ناشنیده بیا

عکس نوشته
کامنت
comment