- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دشمن شدی بیکدمه زاری که داشتم آیا کجا شد آن همه یاری که داشتم
2 چندان نمک زدی که بجان هم رسید کار در سینه آن جراحت کاری که داشتم
3 هر چند سوختیم دل از حال خود نگشت شد راست لاف پاک عیاری که داشتم
4 کاری نکرده در صدف سینه ی گلی آن گریه ی چو ابر بهاری که داشتم
5 بعد از هزار طعن و ملامت شدیم خاک این گل شکفت زانهمه خاری که داشتم
6 سر شد نشان تیر و بود دام دل هنوز سودای آن رمیده شکاری که داشتم
7 آخر بخاکساری و افتادگی کشید آن سرکشی و کینه گذاری که داشتم
8 آخر به آه و ناله فغانی قرار یافت در گلشن آن نوای هزاری که داشتم