دشمن شدی بیکدمه از بابافغانی شیرازی غزل 440

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

دشمن شدی بیکدمه زاری که داشتم

1 دشمن شدی بیکدمه زاری که داشتم آیا کجا شد آن همه یاری که داشتم

2 چندان نمک زدی که بجان هم رسید کار در سینه آن جراحت کاری که داشتم

3 هر چند سوختیم دل از حال خود نگشت شد راست لاف پاک عیاری که داشتم

4 کاری نکرده در صدف سینه ی گلی آن گریه ی چو ابر بهاری که داشتم

5 بعد از هزار طعن و ملامت شدیم خاک این گل شکفت زانهمه خاری که داشتم

6 سر شد نشان تیر و بود دام دل هنوز سودای آن رمیده شکاری که داشتم

7 آخر بخاکساری و افتادگی کشید آن سرکشی و کینه گذاری که داشتم

8 آخر به آه و ناله فغانی قرار یافت در گلشن آن نوای هزاری که داشتم

عکس نوشته
کامنت
comment