ای مرهم ریش و مونس جانم از سعدی شیرازی غزل 415

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

ای مرهم ریش و مونس جانم

1 ای مرهم ریش و مونس جانم چندین به مفارقت مرنجانم

2 ای راحت اندرون مجروحم جمعیت خاطر پریشانم

3 گویند بدار دستش از دامن تا دست بدارد از گریبانم

4 آن کس که مرا به باغ می‌خواند بی روی تو می‌برد به زندانم

5 وین طرفه که ره نمی‌برم پیشت وز پیش تو ره به در نمی‌دانم

6 یک روز به بندگی قبولم کن روز دگرم ببین که سلطانم

7 ای گلبن بوستان روحانی مشغول بکردی از گلستانم

8 زان روز که سرو قامتت دیدم از یاد برفت سرو بستانم

9 آن در دو رسته در حدیث آمد وز دیده بیوفتاد مرجانم

10 گویند صبور باش از او سعدی بارش بکشم که صبر نتوانم

11 ای کاش که جان در آستین بودی تا بر سر مونس دل افشانم

عکس نوشته
کامنت
comment