1 * میپرسیدی که چیست این نقشِ مجاز، گر برگویم حقیقتش هست دراز،
2 نقشی است پدید آمده از دریایی، و آنگاه شده به قَعْرِ آن دریا باز.
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چندان که نگاه میکنم هر سویی در باغ روان است ز کوثر جویی
2 صحرا چو بهشت است ز کوثر کم گوی بنشین به بهشت با بهشتی رویی
1 بر مَفْرشِ خاک خفتگان میبینم، در زیر زمین نهفتگان میبینم؛
2 چندانکه به صحرای عدم مینگرم، ناآمدگان و رفتگان میبینم!
1 می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد و اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد
2 پرهیز مکن ز کیمیایی که از او یک جرعه خوری هزار علت ببرد
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به