1 خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن و جود
2 کهن سخت که بر سنگ صلابت راند نتواند که لطافت نکند با داود
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بنده وار آمدم به زنهارت که ندارم سلاح پیکارت
2 متفق میشوم که دل ندهم معتقد میشوم دگربارت
1 چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
2 سروبالایِ کمانابرو اگر تیر زند عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
1 افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدهست یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدهست
2 گر مدعیان نقش ببینند پری را دانند که دیوانه چرا جامه دریدهست
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **