تو ای ستاره صبح وصال و روز از عارف قزوینی غزل 87

عارف قزوینی

آثار عارف قزوینی

عارف قزوینی

تو ای ستاره صبح وصال و روز امید

1 تو ای ستاره صبح وصال و روز امید طلوع کن که چو شب تیره بخت شد ناهید

2 بکش برشته تحریر نظم و نثر سخن ز بحر فکر گهر خیز همچو مروارید

3 چو آبگینه اسکندری و جام جمی که هرکه نقش بد و خوب در تو خواهد دید

4 تو همچنان ورق گل بدست باد صبا بهر دیار پراکنده شو چو پیک و برید

5 بگو که نامه ناهید را تبهکاران سبب شدند که شیرازه اش ز هم پاشید

6 ز شادی و غم ایام زین مکن دلخوش که ابر طرف چمن گریه کرد و گل خندید

7 مگوی نوبت او درگذشت، نوبت ماست که این شتر بدرخانه خواهدت خوابید

8 من از روز بد اندیشه نیست، نی شاید ستیزه با بد، باید ز روز خوش ترسید

9 به سد یأجوج ار روزنامه بنویسی در این محیط نخواهی مصون شد از تنقید

عکس نوشته
کامنت
comment