- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو ای ستاره صبح وصال و روز امید طلوع کن که چو شب تیره بخت شد ناهید
2 بکش برشته تحریر نظم و نثر سخن ز بحر فکر گهر خیز همچو مروارید
3 چو آبگینه اسکندری و جام جمی که هرکه نقش بد و خوب در تو خواهد دید
4 تو همچنان ورق گل بدست باد صبا بهر دیار پراکنده شو چو پیک و برید
5 بگو که نامه ناهید را تبهکاران سبب شدند که شیرازه اش ز هم پاشید
6 ز شادی و غم ایام زین مکن دلخوش که ابر طرف چمن گریه کرد و گل خندید
7 مگوی نوبت او درگذشت، نوبت ماست که این شتر بدرخانه خواهدت خوابید
8 من از روز بد اندیشه نیست، نی شاید ستیزه با بد، باید ز روز خوش ترسید
9 به سد یأجوج ار روزنامه بنویسی در این محیط نخواهی مصون شد از تنقید