- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بقد و عارض و خط و لب آشوب جهان سرو قد و لاله رخ ریحان خط و غنچه دهان
2 پر ز نقش خط و خال و نقد شوق ذوق تست لوح دیده صفحه دل درج تن گنج دهان
3 با جمال و حسن و زیب و زینتت ناید برون گل ز گلشن در ز دریا بت ز چین مه ز آسمان
4 میبرد ناز و عتاب و شیوه و رفتار تو عقل از سر صبر از دل جان ز تن طاقت ز جان
5 دارد از گیسو و زلف و رنگ و رویت عاریت بو بنفشه تاب سنبل آن گل رنگ ارغوان
6 رشک دارند از خط و رفتار و دندان و لبت مشک چین و سرو باغ و در بحر و لعل کان
7 چون لب لعل و دهان و زلف قدت کس ندید لعل شیرین درج خندان مشک تر سرو روان
8 رحم کن کز درد و داغ جور بیداد تو نیست کار من جز ناله و فریاد زاری و فغان
9 جان برآمد لیک در جسم و سر چشم و دلم غم همان سودا همان گریه همان حسرت همان
10 با که گویم چون کنم چاره چه سازم چون زیم خلق بد دل زار و تو غافل فلک نامهربان
11 کو ثبات و طاقت و تاب و توانم تا کشم از تو ناز از چرخ جو از خلق طعن از دل فغان
12 از خط و خال و رخ و چشم تو می یابد مدام دیده نور و دل سرور روح ذوق تن توان
13 غالبا خال و خط و چشم و رخ خود سوده بر ره بام و در و دیوار آن صاحب قران
14 کز ظهورش گشت در چین و عراق و روم و فارس پست خاقان و قباد و قیصر و نوشیروان
15 احمد مرسل که هست از لطف و جود و علم و حلم رام سازد وحش و طیر و آرام بخش انس و جان
16 سرو فرقان ناسخ توریت انجیل و زبور (؟) نسخه جمعیت جاه و جلال و قدر و شان
17 سرور سردار صدر و سید نوع بشر مرکز قطب و مدار و نقطه دور زمان
18 آنکه شد ذات و صفات و اسم و رسمش را طفیل اول و آخر نهان و آشکار و بی گمان
19 سه موالید و دو کون و هشت خلد و ده عقول چار طبع و شش جهت هفت اختر و نه آسمان
20 قبل عقل و عنصر و نفس فلک او را وجود فوق عرش و کرسی و لوح و قلم او را مکان
21 رفرف و جبریل و میکایل و اسرافیل را کرده میل و مهر شوق و ذوق در راهش دوان
22 عالم لاهوت ناسوت و مثال ملک را سیر کرده دیده دانسته نموده امتحان
23 رعد و برق و ابر و بارانرا بحکمش انقیاد آب و خاک و باد و آتش را ز بهرش اقتران
24 شرقی غربی جنوبی و شمالی هرچه هست سال و ماه و روز و شب در خدمتش بسته میان
25 خواهد ار میل و مزاج و رای طبعش اعتدال در تموز و در دی و در نوبهار و در خزان
26 میتوان با فیض لطف و خیر و خوبی جمع یافت گرمی و سردی و خشکی و تری و یک زمان
27 گر رساند بهر دفع ظلم و جور و بغض و کین بر بهایم صیت عدل و رأفت و امن و امان
28 میکند در چشم مار و پیل و شیر شاه باز مور منزل پشه جا آهو وطن جعد آشیان
29 در میان مسلم و گبر و مجوسی و جهود معجز او شهره مرد و زن و پیر و جوان
30 اهل ایمان را خیال و ذکر و فکر و مدح او روح پرور راحت افزا کام ده نشئه رسان
31 منحصر در طلعت و خلق و ضمیر و نطق اوست حسن صورت لطف سیرت مهر دل عذب لسان
32 بر سر خوان عطا و لطف و احسان و کرم موسی و عیسی و داود و خلیلش میهمان
33 در ضیافت گاه قرب و قدر و عذر اعتبار آدم و ادریس و نوح و خضر را گسترده خوان
34 حب و رفق الفت و تعظیم او دلرا صفا بغضی نفی و نفرت و اکراه دین را زیان (؟)
35 ای منزه مدحت و ذات و صفات شان تو از شمار و از قیاس و از حساب و از کران
36 دیده خلق از عدل و داد و لطف جودت آنچه دید مردمک از چشم چشم از سر سر از تن تن ز جان
37 بام قصر و قدر جاه و دولت و بخت ترا عقل نفس عنصر و افلاک زیبد نردبان
38 اهل کفر و شرک مکر و عذر اگر در رزم تو خواست امداد از کمند و گرز و پیکان و کمان
39 بهر دفع تیغ و ز خرشان (؟) محکوم تو آفتابست و مه نو اخترست و کهکشان
40 شکرلله حب شوق و ذوق و مهرت در دلم مستدام است و مخلد باقیست و جاودان
41 دایم از یمن عطا و لطف جود شفقتت کام یابم کام کارم کام بینم کام ران
42 تا فضولی را بود سال و مه و شام و سحر از زبان رسم از دل اسم از جان اثر از تن نشان
43 باد او را شوق و سودا و خیال مدح تو حرز جان تعویذ سر آرام جان ورد زبان