ای بقد و عارض و خط و لب از فضولی بغدادی قصیده 45

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

ای بقد و عارض و خط و لب آشوب جهان

1 ای بقد و عارض و خط و لب آشوب جهان سرو قد و لاله رخ ریحان خط و غنچه دهان

2 پر ز نقش خط و خال و نقد شوق ذوق تست لوح دیده صفحه دل درج تن گنج دهان

3 با جمال و حسن و زیب و زینتت ناید برون گل ز گلشن در ز دریا بت ز چین مه ز آسمان

4 میبرد ناز و عتاب و شیوه و رفتار تو عقل از سر صبر از دل جان ز تن طاقت ز جان

5 دارد از گیسو و زلف و رنگ و رویت عاریت بو بنفشه تاب سنبل آن گل رنگ ارغوان

6 رشک دارند از خط و رفتار و دندان و لبت مشک چین و سرو باغ و در بحر و لعل کان

7 چون لب لعل و دهان و زلف قدت کس ندید لعل شیرین درج خندان مشک تر سرو روان

8 رحم کن کز درد و داغ جور بیداد تو نیست کار من جز ناله و فریاد زاری و فغان

9 جان برآمد لیک در جسم و سر چشم و دلم غم همان سودا همان گریه همان حسرت همان

10 با که گویم چون کنم چاره چه سازم چون زیم خلق بد دل زار و تو غافل فلک نامهربان

11 کو ثبات و طاقت و تاب و توانم تا کشم از تو ناز از چرخ جو از خلق طعن از دل فغان

12 از خط و خال و رخ و چشم تو می یابد مدام دیده نور و دل سرور روح ذوق تن توان

13 غالبا خال و خط و چشم و رخ خود سوده بر ره بام و در و دیوار آن صاحب قران

14 کز ظهورش گشت در چین و عراق و روم و فارس پست خاقان و قباد و قیصر و نوشیروان

15 احمد مرسل که هست از لطف و جود و علم و حلم رام سازد وحش و طیر و آرام بخش انس و جان

16 سرو فرقان ناسخ توریت انجیل و زبور (؟) نسخه جمعیت جاه و جلال و قدر و شان

17 سرور سردار صدر و سید نوع بشر مرکز قطب و مدار و نقطه دور زمان

18 آنکه شد ذات و صفات و اسم و رسمش را طفیل اول و آخر نهان و آشکار و بی گمان

19 سه موالید و دو کون و هشت خلد و ده عقول چار طبع و شش جهت هفت اختر و نه آسمان

20 قبل عقل و عنصر و نفس فلک او را وجود فوق عرش و کرسی و لوح و قلم او را مکان

21 رفرف و جبریل و میکایل و اسرافیل را کرده میل و مهر شوق و ذوق در راهش دوان

22 عالم لاهوت ناسوت و مثال ملک را سیر کرده دیده دانسته نموده امتحان

23 رعد و برق و ابر و بارانرا بحکمش انقیاد آب و خاک و باد و آتش را ز بهرش اقتران

24 شرقی غربی جنوبی و شمالی هرچه هست سال و ماه و روز و شب در خدمتش بسته میان

25 خواهد ار میل و مزاج و رای طبعش اعتدال در تموز و در دی و در نوبهار و در خزان

26 میتوان با فیض لطف و خیر و خوبی جمع یافت گرمی و سردی و خشکی و تری و یک زمان

27 گر رساند بهر دفع ظلم و جور و بغض و کین بر بهایم صیت عدل و رأفت و امن و امان

28 میکند در چشم مار و پیل و شیر شاه باز مور منزل پشه جا آهو وطن جعد آشیان

29 در میان مسلم و گبر و مجوسی و جهود معجز او شهره مرد و زن و پیر و جوان

30 اهل ایمان را خیال و ذکر و فکر و مدح او روح پرور راحت افزا کام ده نشئه رسان

31 منحصر در طلعت و خلق و ضمیر و نطق اوست حسن صورت لطف سیرت مهر دل عذب لسان

32 بر سر خوان عطا و لطف و احسان و کرم موسی و عیسی و داود و خلیلش میهمان

33 در ضیافت گاه قرب و قدر و عذر اعتبار آدم و ادریس و نوح و خضر را گسترده خوان

34 حب و رفق الفت و تعظیم او دلرا صفا بغضی نفی و نفرت و اکراه دین را زیان (؟)

35 ای منزه مدحت و ذات و صفات شان تو از شمار و از قیاس و از حساب و از کران

36 دیده خلق از عدل و داد و لطف جودت آنچه دید مردمک از چشم چشم از سر سر از تن تن ز جان

37 بام قصر و قدر جاه و دولت و بخت ترا عقل نفس عنصر و افلاک زیبد نردبان

38 اهل کفر و شرک مکر و عذر اگر در رزم تو خواست امداد از کمند و گرز و پیکان و کمان

39 بهر دفع تیغ و ز خرشان (؟) محکوم تو آفتابست و مه نو اخترست و کهکشان

40 شکرلله حب شوق و ذوق و مهرت در دلم مستدام است و مخلد باقیست و جاودان

41 دایم از یمن عطا و لطف جود شفقتت کام یابم کام کارم کام بینم کام ران

42 تا فضولی را بود سال و مه و شام و سحر از زبان رسم از دل اسم از جان اثر از تن نشان

43 باد او را شوق و سودا و خیال مدح تو حرز جان تعویذ سر آرام جان ورد زبان

عکس نوشته
کامنت
comment