1 تو نخل حسنی و جز ناز و فتنه بار تو نیست کدام فتنه که در چشم پرخمار تو نیست
2 گرم به تیغ جفا میکشی نمی رنجم تو مست حسنی و اینها به اختیار تو نیست
1 تا کی کنی آزار من زار شکسته آزردگی ای هست در آزار شکسته
2 بیهوده چه رنجم که زمن زود گذشتی زودی گذرند از بر دیوار شکسته
1 نظام دین و دینا قره العین رسول الله که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی
2 به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی
1 تابم بتن از طره ی پیچان تو افتاد چاکم بدل از چاک گریبان تو افتاد
2 گویند دلش نرم توان کرد به گریه کار دلم ای دیده به دامان تو افتاد