1 ای یگانه جمال دولت و دین دلم از هجر خویش خستستی
2 روی آورده ای بعیش و مرا پشت بی روی خود شکستستی
3 در میان ریاض همچو بهشت با سمن ساعدان نشستستی
4 دست عشرت گشاده ای و ببند پای احداث چرخ بستستی
5 گرت خود نیست راحتی ، باری از گرانی بنده رستستی
1 تویی که صبح عدو هیبت تو شام کند امور ملک مثال تو با نظام کند
2 زصبح تیغ تو روشن ترست و هیبت او حیات حاسد تو تیره تر زشام کند
1 زان زلف بیقرار دلم گشت بیقرار زان چشم پر خمار سرم گشت پر خمار
2 سر پر خمار خوش تر و دل بیقرار به زان چشم پر خمار وزان زلف بیقرار
1 ای آنکه بیتو هیچ نظامی جهان نداشت بر هیچحق زمانه چو تو قهرمان نداشت
2 تا در وجود نامدی از پردهٔ عدم روی زمین ز نقش معالی نشان نداشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به