1 ای آنکه فلک طاق حریم حرمت را از قدر و شرف کعبه ی ارباب صفا گفت
2 عمری ز طواف در این خانه فغانی جایی نشد و مقصد و مقصود ترا گفت
3 آخر چو ندید از تو امید نظر و لطف قطع نظر از خاک درت کرد و دعا گفت
1 خود رای من بخلوت رازت پناه چیست در بسته یی بروی غریبان گناه چیست
2 بیرون خرام و کشته ی دیرینه زنده کن تا خلق بنگرند که صنع اله چیست
1 روزی فلکم پیش در او نرسانید بختم بقبول نظر او نرسانید
2 عشقم تن چون موی بروز سیه افگند یکبار در آغوش و بر او نرسانید
1 عرضه مده بدور گل ساغر لاله گون مرا کزمی و گل نمیرسد فایده جز جنون مرا
2 بود ببوی گلرخی میل دلم سوی چمن خاصه که خود نسیم گل آمده رهنمون مرا