1 ای شاه فلک یاد تو را نوش گرفت شمشیر تو را ظفر در آغوش گرفت
2 اقبال تو را غاشیه بر دوش گرفت ادبار مخالف تو را گوش گرفت
1 هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا اگر آشفته و شوریده شود هست روا
2 منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا
1 طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا
2 آه از غم آن خوش پسر کز هجرا و عمرم بسر رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا
1 سدید ملک ملک عارض خراسان است صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است
2 پناه دین خدای و معین شرع رسول عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است