- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای هستی تو وضع درنگ و شتاب شمع بر دوش فرصتت سر و پا در رکاب شمع
2 باز است چشم خلق بقدر گدا زخویش پاشیدهاند بر رخ محفل گلاب شمع
3 تا چند چشم بسته به تکلیف واکنیم ما را به هر نگه مژهواریست خواب شمع
4 درس وصال و مبحث هستی خیال کیست پروانه را گم است ورق در کتاب شمع
5 ای نیستی بهار زمانی به هوش باش خود را نهفته است گلی در نقاب شمع
6 فهم زبان سوختگان سرمه داشته است کرد انجمن خموش لب بیجواب شمع
7 اشکی که سیل کلفت هستی شود کراست یاران قسم خورید به چشم پر آب شمع
8 جوش حباب ما دم پیری فرو نشاند برد آخر از نظر نفس صبح تاب شمع
9 شد داغ از تتبع دیوان آه ما تا مصرعی به نقطه رساند انتخاب شمع
10 با تاب و تب بساز و دمی چند صبرکن تا صبح پاک میشود آخر حساب شمع
11 بیدل به سوختن نفسی چند زندهایم پوشید مصلحت به دل آتش آب شمع