1 تو به قوت خلیفهای به گهر قوّت خویش را به فعل آور
2 آدمی را میان عقل و هوا اختیارست شرح کرّمنا
3 آدمی را مدار خوار که غیب جوهری شد میان رشتهٔ عیب
4 از عبیدان ورای پرده چرا اختیار اختیار کرده ترا
5 تا تو از راه خشم و قلّاشی یا ددی یا بهیمهای باشی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای ز عشقت روح را آزارها بر در تو عشق را بازارها
2 ای ز شکر منت دیدار تو دیده بر گردن دل بارها
1 هر زمان از عشق جانانم وفایی دیگرست گر چه او را هر نفس بر من جفایی دیگرست
2 من برو ساعت به ساعت فتنه زانم کز جمال هر زمان او را به من از نو عنایی دیگرست
1 مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را جان ابراهیم باید عشق اسماعیل را
2 گر هزاران جان لبش را هدیه آرم گویدم نزد عیسا تحفه چون آری همی انجیل را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به