- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو را بر سر از فقر افسر نباشد گرت خاک میخانه بر سر نباشد
2 ز ظلمات عشق آب حیوان نیابی گرت خضر فرخنده رهبر نباشد
3 به بحری فرو برده ام سر کز آنجا توان سر بر آورد اگر سر نباشد
4 سمندر عجب گر در آخر بسوزد مگر در دلش مهر آذر نباشد
5 کجا در صف عاشقان سر بر آری گرت بر سر از خاک افسر نباشد
6 چو عیسی به گردون رود مرد سالک گرش در دل اندیشۀ خر نباشد
7 به پای تو جانی است خواهم سپردن مرا با تو سودای دیگر نباشد
8 غبارا از این بحر نتوان برون شد به کشتی گرت صبر لنگر نباشد