-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا تو جان عزیزی و یار محترمی به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی
2 غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد که مونس دل و آرام جان و دفع غمی
3 هزار تندی و سختی بکن که سهل بود جفای مثل تو بردن که سابق کرمی
4 ندانم از سر و پایت کدام خوبتر است چه جای فرق که زیبا ز فرق تا قدمی
5 اگر هزار الم دارم از تو بر دل ریش هنوز مرهم ریشی و داروی المی
6 چنین که میگذری کافر و مسلمان را نگه به توست که هم قبلهای و هم صنمی
7 چنین جمال نشاید که هر نظر بیند مگر که نام خدا گرد خویشتن بدمی
8 نگویمت که گلی بر فراز سرو روان که آفتاب جهانتاب بر سر علمی
9 تو مشکبوی سیه چشم را که دریابد که همچو آهوی مشکین از آدمی برمی
10 کمند سعدی اگر شیر شرزه صید کند تو در کمند نیایی که آهوی حرمی