ای به ما نزدیک همچون جان و دور از جلال عضد غزل 172

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

ای به ما نزدیک همچون جان و دور از ما چو دل

1 ای به ما نزدیک همچون جان و دور از ما چو دل کرده‌ام از شوق لعلت دیده را دریا چو دل

2 تو دل و جان منی بی‌تو نشاید زیستن یا چو جان خواهم که باشی در بر من یا چو دل

3 بند زلفت برگشودی شد دلم پیدا در او لعل لب بگشا ز هم تا جان شود پیدا چو دل

4 تو به نزد ما عزیز و آشنایی همچو جان ما به نزدیک تو خواریم و غریب‌آسا چو دل

5 جان به جایی ماند و دل جایی و من جای دگر دل چو من تنها ز جان و جان ز من تنها چو دل

6 سرمه کش چشم مرا از خاک پایت ورنه من عالمی پرخون کنم از چشم خون‌پالا چو دل

7 قطره خون است لعلت من خیالش را از آن کرده‌ام در اندرون سینه خود جا چو دل

8 ای جلال! از سر برون کن آرزوی زلف او تا به کی باشی ازین سان بسته سودا چو دل

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر