تو را سریست که با ما فرو از سعدی شیرازی غزل 290

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

تو را سریست که با ما فرو نمی‌آید

1 تو را سریست که با ما فرو نمی‌آید مرا دلی که صبوری از او نمی‌آید

2 کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر که آب دیده به رویش فرو نمی‌آید

3 جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب که مهربانی از آن طبع و خو نمی‌آید

4 چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت بر اوفتاده مسکین چو گو نمی‌آید

5 اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش بد از منست که گویم نکو نمی‌آید

6 گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید که هیچ حاصل از این گفت و گو نمی‌آید

7 گمان برند که در عودسوز سینه من بمرد آتش معنی که بو نمی‌آید

8 چه عاشقست که فریاد دردناکش نیست چه مجلسست کز او های و هو نمی‌آید

9 به شیر بود مگر شور عشق سعدی را که پیر گشت و تغیر در او نمی‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment