ترا سزاست خدایی نه جسم را از فیض کاشانی غزل 26

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

ترا سزاست خدایی نه جسم را و نه جان را

1 ترا سزاست خدایی نه جسم را و نه جان را تو را سزد که خودآیی نه جسم را و نه جان را

2 تویی تویی که تویی و منی و مایی و اویی منی نشاید و مایی نه جسم را و نه جان را

3 تویی که تای ندارد وحید و فردی و یکتا نبود غیر دوتایی نه جسم را و نه جان را

4 تو را رسد که در آیینهٔ رسالت احمد جمال خویش نمایی نه جسم را و نه جان را

5 تو را رسد به نسیم کلام آل محمد ص زر از چهره گشایی نه جسم را و نه جان را

6 تو را رسد که هزاران هزار نقش بدایع ز کلک صنع نمایی نه جسم را و نه جان را

7 ترا رسد که دو صدساله زنگ کفر و گنه را ز لوح دل بزدایی نه جسم را و نه جان را

8 ترا رسد که چو جا نشد ز جسم جسم ز هم ریخت دگر اعاده نمایی نه جسم را و نه جان را

9 ترا رسد که در آیینهٔ نعیم و عقوبت به لطف و قهر در آیی نه جسم را و نه جان را

10 به لطف خویش ببخشا اسیر قهر خودت را چو نیست از تو رهایی نه جسم را و نه جان را

11 نه‌ایم از تو جدا موج‌های بحر وجودیم نباشد از تو جدایی نه جسم را و نه جان را

12 ز ما و من چون بپرداخت فیض خانهٔ دل را تو را رسد که در آیی نه جسم را و نه جان را

عکس نوشته
کامنت
comment