- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو و گشت چمن ای گل، من و کاشانه خویش خاطرم ساخته چون جغد به ویرانه خویش
2 گر قرارت نبود پهلوی من جرم تو نیست شعله بیطاقتی آموخت ز پروانه خویش
3 شکر آن طره چه گوییم، که هرگز ننهاد منت سلسله بر گردن دیوانه خویش
4 قدمی رنجه کن ای دوست، که چون مردم چشم کردم آراسته از لخت جگر، خانه خویش
5 آنکه بر زلف خود از ناز تغافل دارد موبهمو یافته حال دلم از شانه خویش
6 غرق خون چون ورق لاله بود اوراقش هر کتابی که کنم خطبهاش افسانه خویش
7 ناله خشکلبان را اثری هست، ازان قدسی انگشت زند بر لب پیمانه خویش