-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو و حسن و کامرنی من و عشق و نامرادی که بروی خویش بستم در خرمی و شادی
2 ره و رسم نامرادی ز دل شکسته یی جو که قدم بهستی خود زده در هزار وادی
3 چه بود سیاهی شب چو تویی چراغ منزل چه غم از درازی ره چو تویی دلیل و هادی
4 نگذاشت برق عشقت اثری ز هستی ما چه حریف خانه سوزی که بوقت ما فتادی
5 چو نساخت هیچکاری بمراد دل فغانی برهت نهاده مسکین سر عجز و نامرادی