-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 صد سال اگر گریزی و نایی بتا به پیش برهم زنیم کار تو را همچو کار خویش
2 مگریز که ز چنبر چرخت گذشتنیست گر شیر شرزه باشی ور سفله گاومیش
3 تن دنبلیست بر کتف جان برآمده چون پر شود تهی شود آخر ز زخم نیش
4 ای شاد باطلی که گریزد ز باطلی بر عشق حق بچفسد بیصمغ و بیسریش
5 گز میکنند جامه عمرت به روز و شب هم آخر آرد او را یا روز یا شبیش
6 بیچاره آدمی که زبونست عشق را زفت آمد این سوار بر این اسب پشت ریش
7 خاموش باش و در خمشی گم شو از وجود کان عشق راست کشتن عشاق دین و کیش