-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی تا از سر صوفی برود علت هستی
2 عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش در مذهب عشق آی و از این جمله برستی
3 ای فتنه نوخاسته از عالم قدرت غایب مشو از دیده که در دل بنشستی
4 آرام دلم بستدی و دست شکیبم برتافتی و پنجه صبرم بشکستی
5 احوال دو چشم من بر هم ننهاده با تو نتوان گفت به خواب شب مستی
6 سودازدهای کز همه عالم به تو پیوست دل نیک بدادت که دل از وی بگسستی
7 در روی تو گفتم سخنی چند بگویم رو باز گشادی و در نطق ببستی
8 گر باده از این خم بود و مطرب از این کوی ما توبه بخواهیم شکستن به درستی
9 سعدی غرض از حقه تن آیت حق است صد تعبیه در توست و یکی باز نجستی
10 نقاش وجود این همه صورت که بپرداخت تا نقش ببینی و مصور بپرستی