-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شهر یارم آرزو شد در دیار در دیار در دیارم برد آخر تا دیار شهریار
2 بود عقل و هوش یارم بردم از سر هوش یار در طریق عشقبازی هستم اما هوشیار
3 ارزو بوئی صبا سویم که جانم آرزوست هم بیار از من خبر بر هم خبر از وی بیار
4 گفت آن مهرو که هر مهرو نمایم همچو بدر روی بنمود و هلالی گشتم اندر انتظار
5 بارها گفتم که بارت میکشم باری بده بر درت یکبار بارم داردم در زیر بار
6 چون از آن گلزار گشتم سوی گلزار آمدم چون هزاران صد هزاران ناله کردم زار زار
7 روزگار من گذشت و روزگار من گذشت حالیا در ماتم خود میگذارم روزگار
8 راح روحی فی هواه راح قلبی من هموم مرحبا بالموت راحاً لیس فیها من خمار
9 فاض قلب الفیض من فیض الحکم فیضوضه کالسحاب الماطر الفیاض او فیض البحار