یارب از ما چه فلاح آید از سعدی شیرازی غزل 1119

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری

1 یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری به خداوندی و فضلت که نظر باز نگیری

2 درد پنهان به تو گویم که خداوند کریمی یا نگویم که تو خود واقف اسرار ضمیری

3 گر برانی به گناهان قبیح از در خویشم هم به درگاه تو آیم که لطیفی و خبیری

4 گر به نومیدی از این در برود بندهٔ عاجز دیگرش چاره نماند که تو بی شبه و نظیری

5 دست در دامن عفوت زنم و باک ندارم که کریمی و حکیمی و علیمی و قدیری

6 خالق خلق و نگارندهٔ ایوان رفیعی خالق صبح و برآرندهٔ خورشید منیری

7 حاجت موری و اندیشهٔ کمتر حیوانی بر تو پوشیده نماند که سمیعی و بصیری

8 گر همه خلق به خصمی به در آیند و عداوت چه تفاوت کند آن را که تو مولا و نصیری

9 همه را ملک مجاز است بزرگی و امیری تو خداوند جهانی که نه مردی و نه میری

10 سعدیا من ملک‌الموت غنی‌ام تو فقیری چاره درویشی و عجز است و گدایی و حقیری

عکس نوشته
کامنت
comment