1 یارب به جهانیان دل خرم ده در دعوی جنت آشتی با هم ده
2 شداد پسر نداشت باغش از تست آن مسکن آدم به بنی آدم ده
1 نه هرزه همچو نی از مغزم استخوان خالی ست که جای ناله زاری در این میان خالی ست
2 روم به کعبه ز کوی تو و ز حق خجلم ز سجده جبهه و از پوزشم زبان خالی ست
1 نگویم تازه دارم شیوه جادوبیانان را ولی در خویش بینم کارگر جادوی آنان را
2 همانا پیشکار بخت ناسازم به تنهایی ستوه آورده ام از چاره جویی مهربانان را
1 هر ذره محو جلوه حسن یگانهایست گویی طلسم شش جهت آینهخانهایست
2 حیرت به دهر بی سر و پا میبرد مرا چون گوهر از وجود خودم آب و دانهایست