- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارب از سرمنزل مقصد چه سان یابم سراغ دیده حیرانست و منبیدستو پا، دل بیدماغ
2 غیرت بیدستوپاییهای شخص همتم هرکه را سوزد نفس، میبایدم گردید داغ
3 دل اگر روشن شود غفلت نمیگنجد به چشم آنچه نتوان دید تاریکیست در نور چراغ
4 زشت هم از قرب خوبان موج خوبی میزند خار را جوهر کند آیینهٔ دیوار باغ
5 از سبکروحان گرانجانیستگر ماند اثر بویگل هرجا رود با خویش بردارد سراغ
6 ساغر فطرت به گردش گر نیاید گو میا نیستیم بوی جنون هم بهر سامان دماغ
7 کرد آگاهم ز سور و ماتم این انجمن در بهار آواز بلبل، در خزان بانگکلاغ
8 بیتپیدن نیست ممکن وضع ایجاد نفس ای ز اصلکار غافل، زندگی آنگه فراغ؟
9 سوختن آماده باش آگاهیت غفلت دمید صبح خود را شام کردی شام میخواهد چراغ
10 اختلاف وضعها بیدل لباسی بیش نیست ورنه یکرنگاست خون در پیکر طاووس و زاغ