-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارب آن بی درد را در دل ز عشق افکن غمی چند ما در عالمی باشیم و او در عالمی
2 پیش آن خورشید مشکل گر شود روشن غمم زآن که جر سایه بشرح غم ندارم همدمی
3 آفتاب عارضت بنما که نگذرد اثر گر ز آب زندگی در خاک ما باشد نمی
4 زاهدا می ده که پند ناصحم مجروح کرد خواهدم کشت این جراحت گر نباشد مرهمی
5 راستان را نیست جا در خانه پست فلک هست زین غم گر نهال قد ما دارد خمی
6 جمع گشته گرد من سنگ ملامت کوه کوه خانه رسواییم دارد بنای محکمی
7 غیر آه آتشین و قطره خوناب اشک در غم عشقت نمی خواهد فضولی محرمی