یارب آنخال که ما را شد از او از نیر تبریزی غزل 84

نیر تبریزی

نیر تبریزی

نیر تبریزی

یارب آنخال که ما را شد از او روز سیاه

1 یارب آنخال که ما را شد از او روز سیاه ببلای خم زلف تو گرفتار آید

2 دم جان بخش مسیحاست سحرخیزانرا شعلۀ آه که از سینۀ افکار آید

3 زلفت ار برد بیغما دل شهری چه عجب هر چه گویند از آنرهزن طرّار آید

4 ایدل غمزده خوابی که شب از نیمه گذشت وقت آنست که همسایه زنهار آید

5 واعظانرا رسد از زمزمۀ عشق بگوش سیحه درهم گسلد مست ببازار آید

6 اینکه بیمار غمت کرد ز دوری نیرّ دل قوی دار که خود نیز پرستار آید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر