1 ای یار ماهروی طبیبی و حاذقی در دست توست جان پدر جان هر کسی
2 فرمان تو روان شده بر هر کسی و باز بر تو روان نبینم فرمان هر کسی
3 درمان ما بدانی کز توست درد من آری طبیب داند درمان هر کسی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد از دست بشد کارش و از پای درآمد
2 هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد
1 محمد ای به جهان عین فضل و ذات هنر تویی اگر بود از فضل و از هنر پیکر
2 تو را خطیبی خوانند شاید و زیبد که تو فصیح خطیبی به نظم و نثر اندر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به