یار مرا چو از جلال الدین محمد مولوی غزل 558

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

یار مرا چو اشتران باز مهار می‌کشد

1 یار مرا چو اشتران باز مهار می‌کشد اشتر مست خویش را در چه قطار می‌کشد

2 جان و تنم بخست او شیشه من شکست او گردن من به بست او تا به چه کار می‌کشد

3 شست ویم چو ماهیان جانب خشک می‌برد دام دلم به جانب میر شکار می‌کشد

4 آنک قطار ابر را زیر فلک چو اشتران ساقی دشت می‌کند برکه و غار می‌کشد

5 رعد همی‌زند دهل زنده شدست جزو و کل در دل شاخ و مغز گل بوی بهار می‌کشد

6 آنک ضمیر دانه را علت میوه می‌کند راز دل درخت را بر سر دار می‌کشد

7 لطف بهار بشکند رنج خمار باغ را گر چه جفای دی کنون سوی خمار می‌کشد

عکس نوشته
کامنت
comment