«یعلم اللّه» که مرا از تو شکیبایی از جلال عضد غزل 48

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

«یعلم اللّه» که مرا از تو شکیبایی نیست

1 «یعلم اللّه» که مرا از تو شکیبایی نیست طاقت روز فراق و شب تنهایی نیست

2 دین و دنیا چه بود وصل تو خواهم که مرا هیچ کامی دگر از دینی و دنیایی نیست

3 ناگهت در گذر خلق بگیرم روزی تشنه و آب روان جای شکیبایی نیست

4 عاشقان را که سر کوی ملامت جای است غم بدنامی و اندیشه رسوایی نیست

5 خلق گویند که زیباتر از این یاری گیر در جهان گشتم و مثل تو به زیبایی نیست

6 نه من سوخته سودای تومی ورزم و بس هیچ سر نیست که در عشق تو سودایی نیست

7 خونم از دیده بپالود و کنون در تن من آنقدر خون که بدان دست بیالایی نیست

8 داشتم یک دل و بردی دگرت چیست مراد هر زمانم دلی از نو که تو بربایی نیست

9 سخن عشق چه گویی بر نااهل جلال چه کشی سرمه در آن دیده که بینایی نیست

عکس نوشته
کامنت
comment