زان شکرین‌لب گر شبی از اوحدی مراغه‌ای غزل 751

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

زان شکرین‌لب گر شبی کردم شکار بوسه‌ای

1 زان شکرین‌لب گر شبی کردم شکار بوسه‌ای از من چه رنجی؟ ای پسر، سهل است کار بوسه‌ای

2 چون بی‌شمار از لعل خود دادی به هرکس بوس‌ها یا خود خطا باشد ترا کردن شکار بوسه‌ای

3 زآب دهانت مست شد دشمن، که خاکش بر دهن وآنگه من آشفته در رنج و خمار بوسه‌ای

4 جانا، دل محرور من شد بی‌قرار از شوق تو با او به بازی بعد ازین می‌ده قرار بوسه‌ای

5 روزی که خواهند از لبت عشاق عالم کام‌ها هرکس تمنایی کند، ما اختیار بوسه‌ای

6 آمد به لب جان از غمت، جانا، نمی‌گویی که: ما تا چند سوزیم این چنین در انتظار بوسه‌ای؟

7 روزی برای اوحدی یک بوسه بفرست از لبت وز لعل شکربار خود کم‌گیر بار بوسه‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر