-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان شکرینلب گر شبی کردم شکار بوسهای از من چه رنجی؟ ای پسر، سهل است کار بوسهای
2 چون بیشمار از لعل خود دادی به هرکس بوسها یا خود خطا باشد ترا کردن شکار بوسهای
3 زآب دهانت مست شد دشمن، که خاکش بر دهن وآنگه من آشفته در رنج و خمار بوسهای
4 جانا، دل محرور من شد بیقرار از شوق تو با او به بازی بعد ازین میده قرار بوسهای
5 روزی که خواهند از لبت عشاق عالم کامها هرکس تمنایی کند، ما اختیار بوسهای
6 آمد به لب جان از غمت، جانا، نمیگویی که: ما تا چند سوزیم این چنین در انتظار بوسهای؟
7 روزی برای اوحدی یک بوسه بفرست از لبت وز لعل شکربار خود کمگیر بار بوسهای